## سایههای جهنم: بازگشت جهنمی
بازیهای ویدیویی از زمانی که پا به عرصه گذاشتند، مسیر طولانیای را پیمودهاند و به رسانهای بالغ تبدیل شدهاند. امروزه بازیهایی برای بزرگسالان میسازیم، بازیهایی که به مشکلات واقعی زندگی میپردازند. ما به نوعی به این باور رسیدهایم که به اوج خود رسیدهایم و میتوانیم به آنچه خلق میکنیم افتخار کنیم. اما در این میان، گاهی باید به ریشههای خودمان بازگردیم و به یاد بیاوریم که از کجا آمدهایم و چه سوالهایی را در گذشته از خودمان میپرسیدیم. مثلا اینکه، چند شوخی جنسی را میتوانیم در یک بازی ده ساعته بگنجانیم؟
چه چیزی هست؟ یک بازسازی بیرحمانه و سرگرمکننده از یک بازی تیراندازی با محوریت شکار شیاطین که در سال ۲۰۱۱ عرضه شد.
تاریخ انتشار: ۳۱ اکتبر ۲۰۲۴
قیمت حدودی: تعیین نشده
توسعه دهنده: Grasshopper Manufacture
ناشر: Grasshopper Manufacture
نقد و بررسی بر روی: ویندوز ۱۱، NVIDIA GeForce RTX 2060، AMD Ryzen 9 4900HS، ۱۶ گیگابایت رم
دستگاه Steam Deck: نامشخص
لینک: استیم
سایههای جهنم: بازگشت جهنمی تلاش میکند تا به این سوال و دیگر سوالات مهم پاسخ دهد، سوالهایی که اکثریتشان به آلت تناسلی مردان ربط دارند. این بازی، یک فانتزی بیقید و بند نوجوانانه است، یک بمباران بیحیا از شوخیهایی که از دوران راهنمایی خندهدار نبودهاند، یک رویای سکسی و زننده که همزمان به طرز غیرممکنی کودکانه است.
همچنین لازم به ذکر است که این بازی فوقالعاده سرگرمکننده است.
در حالی که مشغول به یادآوری این بودم که در دهههای قبل چه قدر با شوخیهای مبتذل و خام خودمان راحت بودیم، به یاد آوردم که چطور در آن زمان، در زمینه ساخت بازیهای اکشن با مدت زمان متوسط به کمال رسیدیم. سایههای جهنم در کمتر از دوازده ساعت آغاز و به پایان میرسد، که امروزه بسیار کوتاه به نظر میرسد، اما از نظر مکانیکی بازی قابل توجهی است. منحنی سختی بازی به خوبی تنظیم شده است، سطوح بازی با تنوعشان شما را غافلگیر میکنند بدون اینکه گیجتان کنند، و سلاحهای محدود بازی به این معناست که هر کدام از اسلحهها به نوبتشان به کار میآیند.
با این حال، من به دنبال آن نیستم که ۴۰ ساعت را صرف پر کردن درخت مهارتها یا جمعآوری اشیاء براق کنم، من فقط میخواهم دوست دخترم را نجات دهم و از جهنم فرار کنم. این بازی، از آن دسته بازیهایی است که خاطرات خوشی از بازی کردنش در کنسول ۳۶۰ در اتاق خواب پسر عمویم دارم – بازیای که شاید به خاطر قد کوتاه من، بزرگتر از آنچه بود به نظر میرسید.
و راستش را بخواهید، برای یک بازسازی از بازیهای کنسول ۳۶۰، این بازی بسیار خوب به نظر میرسد. جهنم پس از بازسازی، به مکان مجللی تبدیل شده است. محیط بازی زیبا و خونی است و شیاطین بیپایان، به طرز چشمگیری ترسناک و خونین طراحی شدهاند و هر کجا که میروند، یک سمفونی واقعا وحشتناک از فریاد و جیغ را با خود میآورند. گارسیا ظاهر خوبی دارد اما بیروح است و انیمیشنهای صحنههای سینمایی بازی هیچ کاری برای او انجام نمیدهند، و درباره دوست دختر چینی او، بهتر است چیزی نگویم. اما وقتی انبوهی از شیاطین جهنم برای نابودی وجود دارند، به چه چیز دیگری نیاز دارید؟ (و حالا با اضافه شدن حالت بازی جدید، این انبوهها واقعا بیپایان شدهاند!)
بنابراین، شروع به شلیک کردم
خلاصه داستان را برایتان میگویم، چون داستان کوتاه است. گارسیا هات اسپور یک شکارچی شیاطین است. او بسیار باحال است و یک کت چرمی بنفش میپوشد که زیر آن پیراهن نپوشیده است. آیا عرق نمیکند؟ اهمیتی ندارد. او یک دوست دختر زیبا به نام پائولا دارد که توسط فلمینگ، ارباب شیاطین، ربوده شده و به جهنم کشیده میشود. او باید پائولا را نجات دهد! باید آن دختر را برگرداند. او در این ماموریت خود توسط یک شیطان سابق/جمجمه سخنگو به نام جانسون همراهی میشود که وظیفه اصلی او تبدیل شدن به یک اسلحه (اغلب) و یک موتورسیکلت باحال (متاسفانه فقط یک بار) و همچنین شوخیهای جنسی است.
آنها به اعماق دنیای زیرین فرو میروند؛ پائولا در طول مسیر، لباسهایش کمتر میشوند؛ این وقایع با احترام و جدیتی که شایسته آنهاست، مواجه میشوند.
گارسیا در سفرش در جهنم، بین سه اسلحه تعویض میکند: دندانپزشک، که قبلا Teether نام داشت، یک مسلسل که به وضوح شلیک میکند؛ Skullgrinder، یک تفنگ ساچمهای که در نهایت میتواند بمب هم پرتاب کند؛ و … Boner. این یک تفنگ دستی است که استخوان شلیک میکند. مطمئنا این همان چیزی است که آنها را به تالار مشاهیر شوخیهای جنسی میرساند.
در سطوح اولیه بازی، راحت است که به یک اسلحه مورد علاقه خودتان تکیه کنید: مهمات به وفور یافت میشود و هیچ کدام از دشمنان دردسر زیادی برای گارسیا ایجاد نمیکنند. با این حال، در سطوح بعدی، کمبود مهمات و تنوع دشمنان به درگیریهای بسیار پرخطرتر و دشوارتر منجر میشوند، مثل زمانی که یک تفنگ ساچمهای تنها اسلحهای بود که برای سرکوب رئیس شیطان پرنده و لرزان داشتم، یا زمانی که یک شیطان با تیغههای گردان و همراهان جیغکشش شما را در گوشهای گیر انداختهاند و تنها چیزی که دارید، تفنگ دستی شماست که ضربه ناچیزی به پشت او میزند. شما نمیتوانید فقط اسلحه مورد علاقه خود را انتخاب کنید؛ باید با دقت مهماتتان را تقسیم کنید، و بازی به خوبی شما را از منطقه امن خود خارج میکند و شما را مجبور میکند که برای غلبه بر نبردهای نفسگیر بعدی، از تمام ترفندهای موجود در زرادخانه خود استفاده کنید.
با این حال، این به این معنا نیست که شما اسلحه مورد علاقهای نخواهید داشت: من به خصوص عاشق دندانپزشک بودم، هرچند که یک مصرفکننده بی رحمانه مهمات است، چون یک بار شلیک با آن به انبوهی از شیاطین، گارسیا را با انبوهی از دشمنانی بیزانو و خزنده رها میکند که میتوان با پا روی آنها لگد زد و آنها را تبدیل به توده ای از خون و لجن کرد.
بخش اعظم فضای بین نبردهای با رئیسها، به ویژه در مراحل اولیه بازی، تکراری به نظر میرسد. گفتگوی زیادی بین گارسیا و جانسون وجود دارد که به همان اندازه که رادیو در سفر جادهای سرگرم کننده است، وقتی که aux خراب شده، و انبوهی از دشمنان فرعی که تا زمانی که، همانطور که گفتم، اسلحهای را به دست نیاورید که به شما کمک میکند آنها را به اثر انگشت های خونی تبدیل کنید، سرگرم کننده نیستند. هر از چند گاهی پائولا در جایی مقابل شما ظاهر میشود، به نظر مضطرب میآید، و گارسیا ۲۰ ثانیه او را با وحشت نگاه میکند و بعد دوباره به غر زدن و کشتن برمیگردد.
مراحل بعدی بازی، دیوانه کننده میشوند و اینجاست که بازی میدرخشد. یک سطح پازل چرخشی پلتفرم سه بعدی؟ بله. بخشهای تصادفی جانبی اسکرول؟ هستم. یک سکانس چند قسمتی کامل که در آن Boner گارسیا بزرگتر میشود (اوه، خدای من…) و شما ۲۰ دقیقه را صرف شلیک به جمجمههای cyclopes که به سمت شما هجوم میآورند میکنید؟ ولش کن، حالمون رو میگیریم. (به هم میزنیم؟) مینی گیمها اغلب تمایل دارند که آزار دهنده باشند، اما سایههای جهنم به طرز عاقلانهای درجه سختی این انحرافات را به حداقل میرساند، بنابراین هیچ شانسی برای ناامید کننده شدن آنها وجود ندارد.
رئیسان بازی، نقطه قوت دیگر بازی هستند. قبل از ارتقاء اسلحه، نبرد با رئیسان میتواند به طرز ظالمانهای طولانی، بیوقفه و عذاب آور باشد، با خطای بسیار کم؛ اما پس از به دست آوردن آن اسلحههای بزرگ، غرور گارسیا توجیه شده به نظر میرسد. رقصیدن در میدان نبرد، مرحله به مرحله، در یک نبرد دقیق و جیغکش، با شیاطین که از همه طرف هجوم میآورند، و مجلههایی که به زودی خالی میشوند و در نهایت پیروز شدن، یک تجربه خوشایند و لذتبخش است. شما شروع به فکر کردن میکنید، لعنت، من آن آدم هستم. من شکارچی شیاطین باحال گارسیا هات اسپور هستم. من یک دوست دختر سکسی دارم که توسط شیطان ربوده شده است. میتوانم کت چرمی بنفش بپوشم. من این اسلحه را حتی بزرگتر خواهم کرد، بله، ممنونم، لطفا.
من واقعا تعجب میکنم که چگونه سایههای جهنم، در پرتو روشنایی روز امروز، به طرز عجیبی خودش را درگیر زن ستیزی کرده و به نوعی به سطحی از تحقیر جنسی برای هر دو جنس رسیده است. بله، زنها در این بازی حضور ندارند، درست است؟ یک تصویر از یک زن وجود دارد و هر از گاهی با ناز و عشوه میچرخد، و جملاتی را به زبان میآورد که مانند یک Build-A-Bear هوسران به نظر میرسند، و به هدف داستانی خود در بازی خدمت میکند. اما آیا واقعا مردی هم در بازی وجود دارد؟ یک مرد وجود دارد. The Man، گارسیا هات اسپور، همه کاره و فانتزی هوسران، که به قدری آرکتایپ مردانه و یک ایدئال ماچو و یک مرد باحال است که به نوعی به طور کامل به یک عروسک کن پوشیده از خالکوبی با Sharpie تبدیل شده است.
تمام مردان دیگر، خب… مردهاند! در حال پوسیدن هستند، برهنه، بیآلت تناسلی. در مقابل قدرت مردانه. بیایید استعاره اسلحه به عنوان آلت تناسلی را تا آخر ادامه دهیم: گارسیا در حال رابطه جنسی با جهنم است و به خوبی از عهده آن بر میآید. ممکن است در نهایت یک دختر وجود داشته باشد، اما در نهایت، بیشتر وقتمان را صرف دیدن یک مرد خوش تیپ و آلت تناسلی او کردهایم.
نمیتوانم بگویم که از بازی سایههای جهنم لذت نبردم. فقط بازی عجیبی است که به آن بازگردیم: در بهترین حالت، یادآور دوران جوانی من است، زمانی که هر بازی جدید، پتانسیل تبدیل شدن به چیزی به همان اندازه شگفت انگیز و مسخره، سرگرم کننده و احمقانه، به طرز خودخواهانهای سرگرم کننده و به طرز خودخواهانهای احمقانه را داشت. در بدترین حالت، همچنین یادآور جوانی من است، اما بیشتر به آن بخش که من و همه کسانی که میشناختم، گیج و هوسران بودیم و به روشهایی با آن برخورد میکردیم که از نظر جامعه توصیه نمیشد.
بنابراین، خوب، شوخیهای قدیمی کمی حالم را بهم میزنند… اما سواری باحالی است.