بازی «دایره بزرگ» (Indiana Jones and the Great Circle): ماجراجویی فراتر از انتظار
در میان جوایز بازی سال 2024، هر یک از اعضای تیم PC Gamer به بازی مورد علاقه خود پرداختهاند. در ادامهی معرفی جوایز اصلی، در طول این ماه، انتخابهای شخصی بیشتری را نیز به اشتراک خواهیم گذاشت.
ابتدا باید از تروی بیکر عذرخواهی کنم. واقعا با بازی او آشنا نبودم. البته این کاملا درست نیست. بعد از ۱۵ سال حضور در نقشهای اصلی بازیهای پرفروش مانند BioShock Infinite و The Last of Us، فکر میکردم بیش از حد با بازیهای تروی بیکر آشنا هستم تا بتوانم او را به عنوان ایندیانا جونز باور کنم. تقلید صدای بازیگری که سالهاست میشناسم، در تریلرها برایم جذاب نبود و بسیاری از صحنههای بازی نیز کمی ساده و دستوپاگیر به نظر میرسیدند.
اما «دایره بزرگ» جادوی خود را به نمایش میگذارد. بازی در واقع کمی ساده و دستوپاگیر است، با دشمنانی بسیار سادهلوح و مبارزاتی که بیشتر روی دقت جلوههای صوتی مشتهای محکم تمرکز دارد تا پیچیدگی مبارزات. با این حال، از زمانی که بازی را شروع کردم، هر شب حداقل سه ساعت مشغول بازی بودهام. در طول بازی، احساس نمیکنم دوباره کودک شدهام؛ بلکه واقعا احساس میکنم ایندیانا جونز هستم و این را با صداقت کامل میگویم، با آگاهی از اینکه این کلیشهای است که اگر در مقالهی دیگری میخواندم، چشم غره میرفتم!
حتی بهترین بازیهای دارای مجوز هم تا این حد موفق به انتقال حس حضور در نقش شخصیت نشدهاند. Batman: Arkham City و Spider-Man اثر Insomniac بازیهای فوقالعادهای هستند، اما فانتزی اکشن آنها بیشتر شبیه کنترل یک فیگور اکشن است تا یک شخص معمولی.
«دایره بزرگ» به ایندیانا جونز احترام میگذارد، اما میداند که باید قلب اجرای «مرد معمولی» هریسون فورد را به بازی منتقل کند تا موفق شود. این کار با شخصیتهای بازیهای ویدیویی معمولی که مانند نیتن دریک انعطافپذیر هستند و دائما از یک صحنهی اکشن به صحنهی دیگری میپرند، امکانپذیر نیست. چگونه میتوان یک بازی ایندیانا جونز در دنیای پس از Uncharted و Tomb Raider ساخت بدون اینکه شبیه کپی کپی شدهای به نظر برسد؟ با ساخت یک شبیهساز غوطهور!
به ژانر PC که شامل بازیهایی مانند Deus Ex و Dishonored میشود، برای لحظهای فکر نکنید. بهتر از این دو کلمه برای توصیف دقیق «دایره بزرگ» وجود ندارد. این بازی از فانتزی واقعی بودن ایندیانا جونز لذت میبرد؛ که همان کاوشگر و باستانشناسی است که هشت ساعت در واتیکان به دنبال نقاشیهای دیواری میگردد و زیر لب در مورد تاریخ آنها صحبت میکند. او قطعا از یک دفترچه پر از نقاشی و یادداشت برای حل معماهای هزار ساله استفاده میکند و در هر جایی که میرود، به زبان محلی صحبت میکند. او آنقدر در جستجوی کشف جدید غرق میشود که (برای مدت کوتاهی) دشمنان بر او غلبه میکنند. او نیمی از لحظات اکشن بازی را با شجاعت قهرمانانه پشت سر میگذارد و بقیه را به لطف شانس یا یک پیچ و تاب طنزآمیز پشت سر میگذارد.
از همان ابتدا که بازی مرا در واتیکان بدون راهنمایی خاصی رها کرد، شیفتهی «دایره بزرگ» شدم. اما لحظهای که فهمیدم این بازی واقعا خاص است، ساعتها بعد اتفاق افتاد؛ وقتی اولین رویارویی ایندی با شخصیت منفی اصلی بیشتر شبیه یک نمایش طنز بود تا یک صحنهی قهرمانانه. او در حالی که سعی میکند بر روی باستانشناس نازی، امرچ ووس، جاسوسی کند، از سقف سقوط میکند و سپس در حین مبارزه با دستیارش، به طور تصادفی آرنجش را به صورت او میزند؛ جینا، خبرنگار ایتالیایی و همکار ایندی، تقریبا روز را نجات میدهد، اما سرش به قفسهای برخورد میکند. گلولهای که تقریبا از کشتن دستیار ووس جلوگیری میکند، به طور تصادفی به نقاشی فوهرر برخورد میکند.
در تریلرها، صحنههای سینمایی «دایره بزرگ» کمی مصنوعی به نظر میرسیدند، اما در متن بازی، در لحظات مناسب، واقعی و در لحظات دیگر، اغراقآمیز هستند، به گونهای که مخلوطی از شجاعت و حماقت را که اسپیلبرگ را به اسپیلبرگ تبدیل کرده بود، تقلید میکنند. جادوی این صحنهها، ترکیبی از شباهت باورنکردنی هریسون فورد توسط MachineGames و اجرای تروی بیکر است که به طرز عجیبی اصیل است بدون اینکه به قلمرو تقلیدهای حواسپرتکننده قدم بگذارد. وقتی بیکر با عصبانیت یا وحشت پاسخ میدهد، آنقدر واقعی است که میتوانید این دیالوگ را در یکی از فیلمها دوبله کنید و فکر نمیکنم متوجه شوم.
با وجود این صحنههای سینمایی فوقالعاده، بهترین و جسورانهترین انتخاب «دایره بزرگ»، اجبار شما به بازی در دید اولشخص است، با انتخابهای طراحی آگاهانهای که در جاهایی اصطکاک کمی را به بازی اضافه میکنند که در بازیهای دیگر هیچ مقاومتی وجود ندارد. فشار دادن جویاستیک برای چرخاندن کلید در قفل؛ فشار دادن یک دکمه برای گرفتن مسلسل از لوله و استفاده از آن به عنوان چماق؛ بارگذاری مجدد تفنگ ایندی گلوله به گلوله. نقاط مهم داستان حول چیدن عکسهایی که گرفتهاید به عنوان اشیاء فیزیکی روی میز میچرخد. ایندی اگر قبل از مبارزه مقدار کافی بیسکویت نخورده باشد، با چند ضربه کتک میخورد.
«دایره بزرگ» حاضر است که کمی کند و کمی مبهم باشد، با انگیزهای از کنجکاوی و نه صحنههای اکشن، به شکلی که آنقدر با بازیهای ویدیویی پرخرج مدرن در تضاد است که حداقل ساعتی یک بار به خودم میگفتم: «باور نمیکنم به آنها اجازه ساختن این را دادهاند.» همانطور که تد لیتچفیلد در نقد PC Gamer نوشت، این بازی تقریبا شبیه بازیهای Elder Scrolls شرکت Bethesda است که «سیستمهای مخفیکاری، مبارزه، زیرزمینها و مهارتهای ناهموار بدی دارند، اما دنیای تخیلی را آنقدر خوب و کامل میفروشند که هنوز هم جزو بهترین RPGهای موجود هستند.»
MachineGames در اینجا سطحی از «درک وظیفه» را به نمایش میگذارد: «دایره بزرگ» روح شخصیت را به طور موثر منتقل میکند، به طوری که نقاط ضعف گیمپلی مانند «نازیها با دید محیطی صفر» در زمانی که لبخند کامل ایندی روی صفحه، یک اوجگیری موسیقی جان ویلیامز، یا یک معمای با چرخدندههای باستانی عظیم، هرگز بیش از چند دقیقه فاصله ندارند، اهمیت چندانی ندارد.
انتظار داشتم نسبت به «دایره بزرگ» همان احساسی را داشته باشم که در مورد آخرین فیلم ایندیانا جونز، Dial of Destiny، داشتم؛ لحظاتی سرگرمکننده و صمیمانه، اما در نهایت چیزی بیش از یک تلاش غمانگیز برای بازگشت به شخصیتی که باید به حال خود رها میشد. در عوض، حتی قبل از اینکه این ماجراجویی را تمام کنم، در مورد ماجراجویی بعدی خیالپردازی میکنم. MachineGames تمام کارهای ظریف شخصیت را انجام داده است. با حل این چالش، تصور کنید که میتواند چقدر غوطهورتر باشد اگر دوباره تلاش کند.
مایکروسافت تصمیم احمقانهای گرفت و از ارائه بازیهای بیشتر از Arkane Austin به دنیا جلوگیری کرد؛ اگر کسی در آنجا کمی عقل داشته باشد، متوجه میشود که «دایره بزرگ» چیزی استثنایی و غیرمنتظره است و به ایندیانا جونز اثر MachineGames، مدتی که شایستهی آن است را میدهد تا سالهای زیادی به ماجراجویی خود ادامه دهد.