## آیا قدرت تخیل میتواند دنیای واقعی را تغییر دهد؟
این پرسش عمیق و فلسفی، در ابتدای بازی **متافور: رِفانتازیو** به چالش کشیده میشود. سازندگان این اثر در طول سفری ۹۰ تا ۸۰ ساعته شما را به این باور میرسانند که نه تنها تخیل توانایی تغییر دنیای واقعی را دارد، بلکه تنها راه نجات بشریت از ظلمات و ناامیدی، در گِرد تخیل میچرخد.
**در این متن، با بررسی جوانب مختلف بازی متافور: رِفانتازیو، به نقاط قوت و ضعف جدیدترین اثر استودیو آتلوس میپردازیم. با ما همراه باشید.**
در شبی به ظاهر آرام، فردی با نام لویی گیابِرن، بر تخت سلطنتی قلمرو اُکرونیا ظاهر میشود و با اهدافی نامشروع، تیغی مرگبار را در قلب پادشاه فرو میکند. پیش از این حادثه، شاهزاده جوان، تنها وارث تاج و تخت، در یک واقعه شوم با طلسمی کشنده روبرو شده و مردم او را مرده میپندارند. حالا، تخت سلطنتی اُکرونیا بدون وارث مانده است. اُکرونیا از هشت قبیله و سه ملت مختلف تشکیل شده و با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکند. یکی از بزرگترین تهدیدات این قلمرو، موجودات غولپیکری به نام “هومنز” هستند. در این وضعیت متشنج، لویی – قاتل پادشاه و از افراد با نفوذ گارد سلطنتی – اهداف بزرگ پادشاهی را در سر پرورانده و با وعده از بین بردن نژاد “هومنز”، سعی دارد مردم را به پادشاهی خود راضی کند.
**حالا، نقش شما در این بین چیست؟**
شما در متافور: رِفانتازیو، در نقش قهرمانی از نژاد “اِلدَ” – که از منفورترین نژادهای این سرزمین است – قرار میگیرید. قهرمان ما از دوستان دوران کودکی شاهزاده جوان بوده و جزو معدود افرادی است که از زنده بودن او آگاه است. همانطور که اشاره شد، شاهزاده به خواب فرو رفته و طلسمی مرگبار او را در برگرفته است. اگر این طلسم در مدت زمان محدودی باطل نشود، شاهزاده جان خود را از دست خواهد داد.
در این شرایط حساس، دوست دوران کودکی شاهزاده و پری همراه او – به نام “گالیکا” – تصمیم میگیرند تا به پایتخت سفر کنند و در رقابتهای انتخاب شاه جدید شرکت کنند. این طریق، فرصتی است تا در مقابل دشمن شماره یک شاهزاده – لویی – ایستادگی کنند و همچنین امید به بازگشت شاهزاده به زندگی را زنده نگه دارند.
این تنها قسمتی کوچک از داستان متافور: رِفانتازیو است. همانند بازیهای قبلی استودیو آتلوس – مثل نسخههای مختلف سری بازیهای پرسونا و شین مِگا تِنسی – در این بازی نیز با داستانی بسیار پیچیده و چند وجهی روبرو هستیم. شاید تنها عیب داستان متافور این باشد که در برخی بخشها – به ویژه در اوایل بازی – داستان بسیار کند پیش میرود. برای درک این موضوع کافی است بدانید که مقدمه متافور حدود ۱۰ ساعت به طول میانجامد و بعد از ۱۰ ساعت است که شما وارد بخش اصلی بازی میشوید! با این وجود، اغراق نیست اگر بگوییم که داستان متافور: رِفانتازیو بسیار وسیعتر از بازیهایی مثل پرسونا ۵ است. یکی از دلایل این موضوع، رویکرد متفاوت سازندگان در نحوه روایت داستان در این بازی بوده است. در سری پرسونا، شاهد نقد مستقیم سازندگان به برخی جنبههای زندگی مدرن و به طور کلی مدرنیته بودیم که سیاست نیز بخشی از آن را شامل میشد. اما در متافور: رِفانتازیو، این نقدها رنگ و بوی جدیدی به خود گرفته و با توجه به بستر داستان و جهان بازی، سازندگان به طور صریح نوک پیکان انتقادات خود را به سمت مفاهیم بنیادینی مثل سیاست و مذهب نشانه میگیرند. برای مثال، در بخشهای مختلف بازی، شاهد زیر سوال بردن مفهوم دموکراسی – یا همان مردمسالاری – به شکل بنیادین هستیم. البته باید اشاره کنیم که این نقدها به هیچ وجه سطحی نبوده و دارای یک زیربنای تاریخی و فلسفی هستند.
در متافور بارها به شکل مستقیم و غیر مستقیم این پرسش مطرح میشود که آیا عموم مردم دارای قدرت تحلیل برای اتخاذ بهترین تصمیم در خصوص آیندهشان هستند یا نه؟ این پرسش دقیقاً همان پرسشی است که برای اولین بار افلاطون در طول تاریخ آن را مطرح کرد. افلاطون باور داشت که همان گونه که برای درمان یک بیماری نباید بین مردم همهپرسی برگزار کرد، برای اتخاذ یک تصمیم سیاسی نیز باید نظر متخصصین را جویا شد.
بازی متافور سرشار از ارجاعات مختلف تاریخی و فلسفی است. ولی یکی از مواری که در این خصوص بارها شاهد آن هستیم، اشارات مستقیم و غیر مستقیم به یونان باستان است. یکی دیگر از این موارد، نام مکانی است که شما در دنیای خیال برای ارتقاء قدرتهای خود و همراهانتان به آن سر میزنید. این مکان که “آکادمیا” نام دارد، ارجاع مستقیمی است به مهمترین مدرسه تاریخ که ۳۸۷ سال پیش از میلاد مسیح در یونان احداث شد که از ثمرات آن میتوان به یکی از مهمترین شخصیتهای جهان – یعنی ارسطو – اشاره کرد. خلاصه که اگر پیش از تجربه این بازی، مطالعاتی در زمینههای فلسفه و تاریخ داشتهاید، متافور میتواند بارها شما را غافلگیر کند.
از دیگر تفاوتهای متافور: رِفانتازیو با بازیهای پیشین استودیو آتلوس، جهان این بازی است. این اولین باری است که سازندگان سراغ خلق یک جهان فانتزی به این وسعت رفتهاند. جهان بازی نسبت به بازیهای قبلی به شکل قابل توجهی گستردهتر شده و شما در طول بازی به انواع و اقسام محیطهای متفاوت سر میزنید؛ از بیابانهای بی آب و علفِ مُرده گرفته تا شهرهایی پرجمعیت و زنده. سفر به هر یک از این مکانها به شدت برایتان جالب و بهیادماندنی خواهد بود. مخصوصاً زمانی که متوجه این موضوع میشوید که داستان بازی نیز کاملاً با این محیطهای متنوع هماهنگ است.
در مجموع، گرافیک و جلوههای بصری متافور – با این که تا حدودی از آثار پیشین استودیو آتلوس فاصله گرفته – در این دنیای وسیع بسیار چشمنواز به نظر میرسند. اما برخلاف محیطهای اصلی، بخش دیگری در بازی وجود دارد که این شرایط را دارا نیست. شما علاوه بر محیطهای اصلی، میتوانید در حین تجربه بازی به سیاهچالههای متافور – به دلایل منطقی مختلف – سر بزنید. این سیاهچالههای تو در تو و پیچیده گاهی بسیار کسلکننده میشوند؛ چون اغلب آنها دارای محیطها و دشمنان تقریباً یکسان هستند.
و اما میرسیم به یکی از مهمترین بخشهای یک بازی نقشآفرینی ژاپنی یعنی مبارزات بازی. هسته اصلی مبارزات متافور مانند آثاری مثل پرسونا ۵ طراحی شده است. مبارزات بازی به شکل نوبتی است و شما باید با انتخاب استراتژی درست و چینش مناسب نفراتتان به جنگ دشمن بروید. در این بازی بیش از دهها کلاس مختلف وجود دارد که شما میتوانید بر اساس سلیقه و استراتژیتان کلاسهای مد نظرتان را انتخاب کنید تا به بهترین نحو برا مبارزات بازی آماده شوید.
اما متافور یک تفاوت مهم نسبت به بازیهای قبلی دارد. در این جا هر شخصیت یک قهرمان درونی دارد که در مبارزات بازی میتوانید از قابلیتهای این موجودات قدرتمند استفاده کنید. ویژگیهای مختلف این موجودات توسط سیستمی به نام “آرکِتایپها” انتخاب میشود که به نوعی جایگزین سیستم ترکیب کردن هیولاها در سری پرسونا شده است. مهمترین تفاوت این دو سیستم در این است که شما در متافور میتوانید در شرایط خاصی قدرتهای متفاوتی از آرکِتایپهای مختلف را در کنار هم قرار داده تا جنگجوی مورد نظرتان را بسازید. برای مثال، حتی اگر یکی از شخصیتهای شما در کلاس “مِیج” یا همان جادوگر باشد نیز میتواند از قابلیتهای کلاس “هیلِر” یا شفادهنده نیز استفاده کند. به این ترتیب، دست شما برای ساخت قدرتهای شخصیتهایتان بسیار باز است و بازی آزادی عمل بسیار گستردهای را در اختیارتان قرار میدهد.
نکته جالبی که در این بخش از مبارزات بازی به چشم میخورد، این است که برخی قدرتها در بازی هستند که طی مبارزات قابلیت ترکیب شدن با یکدیگر را نیز دارا هستند و اگر شما از این ویژگیهای ترکیبی حین مبارزات استفاده کنید، میتوانید برتری چشمگیری نسبت به حریفتان پیدا کنید.
یکی دیگر از موارد جدیدی که به مبارزات بازی اضافه شده، نحوه مبارزه شما با دشمنانی است که از شما ضعیفتر هستند. یکی از مشکلاتی که در بازیهایی مثل پرسونا ۵ وجود داشت این بود که دشمنان ضعیفی که شما به راحتی میتوانستید آنها را از پیش رو بردارید، وقت زیادی از شما تلف میکردند. حالا در ساختار جدید متافور این مشکل به طور کامل حل شده است. زمانی که “لِوِل” یا همان سطح شخصیتهای شما از سطح دشمنی که در مقابلتان قرار گرفته بیشتر باشد، دشمنان شما را یک هاله آبی رنگ فرا میگیرد و شما میتوانید بدون این که وارد سیستم مبارزات نوبتی بازی شوید، به راحتی آنها را از پیش رو بردارید. در نتیجه دیگر در این بازی احساس اتلاف وقت به شما دست نمیدهد.
علاوه بر این، در مبارزات متافور، پیدا کردن نقطه ضعف دشمنان اهمیت بیشتری پیدا کرده است. اگر شما بتوانید نقطه ضعف دشمن مقابلتان را پیدا کنید، علاوه بر این که با هر ضربه میزان خسارت بیشتری به او وارد میکنید، میتوانید یک نوبت اضافه را نیز در این مبارزه از آنِ خود کنید.
شرح دادن تمامی ابعاد بازی متافور: رِفانتازیو، نیازمند چندین مطلب جداگانه خواهد بود. اما به طور خلاصه میتوانیم بگوییم که سازندگان بازی توانستهاند به وعدهای که چند ماه پیش داده بودند، عمل کنند. پیش از معرفی این بازی، “کاتسورا هاشینو” – کارگردان بازی – در گفتوگویی اعلام کرده بود که متافور، نقطه اوج بازیهای نقشآفرینی این استودیو خواهد بود. احتمالاً شما نیز بعد از تجربه این بازی و غرق شدن در دنیای گسترده آن میتوانید این ادعا را بپذیرید.
متافور: رِفانتازیو، با تقویت نقاط قوت آثار پیشین استودیو آتلوس، به خوبی نقاط ضعف آنها را نیز برطرف کرده است. متافور علاوه بر سرگرم کردن دوستدارانش، میتواند پرسشهای اساسی فلسفیای را نیز در ذهن آنان مطرح کند و تا حد امکان به برخی از آنان پاسخ دهد. فارغ از این که با رویکرد سازندگان این بازی همسو باشیم یا نه، پرداختن به این دست مفاهیم عمیق، دستاوردی است که در بازیهای انگشتشماری میتوانیم شاهدشان باشیم.